ی روز پراز شیطنت
سلام .باامید روزی خوش امیرمهدی پسر شیطون مامان ی روز ی کاری کرد مادربزرگش سر نماز بود از اونجاکه مامانیش بهش گفته بود شیطونی نکن ساکت باش بهش بر خورده حدودا چهار یاپنج سالش بود .رفته بود ی خلال دندون برداشته بود تامامانیش رفته بود سجده گذاشته بود زیر پاشنه پای مامانیش بنده خدا تا از سجده بلند شده بود خلا ل فرو رفته بود تو پاشنه پاش . بیچاره مامانیش سرنماز گریه کرد . وقتی ازش دلیل کارشو خواستم گفت مامانی منو ناراحت کرد منم تلافی کردم من موندم بااین کار اون روزش
نویسنده :
مامان
2:46